۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه


بسم الله الرحمن الرحیم

جاری حکمت

ای خورشید پنجمین! به فرخندگی میلاد مهربان تو بود که فقاهت و دین، درخشان تر جلوه گری کرد و شریعت شناسان از شریعه همیشه جاری دانش خدایی تو تشنگی خویش را فرو نشاندند.

اي از خاندان متبرك نور! اينك در عصر چراها و در روزگار شبهه هاي ايمان سوز، زمزم كلام و پيام الهي توست كه در دل و جان دين باوران، صفا مي پرورد. حضور آفتابي توست كه پس از قرن ها بر سرزمين تيره جهل هاي ما پرتو مي افكند و نور مي افشاند.

ميلاد تو، طلوع شكوهمند راستي بود تا انسان بداند كه فضيلت چيست و پاكي كدام است. از دستان دريايي تو بودكه مرواريد هاي معرفت و بينش محمدي، بر ساحل انتظار مشتاقان مي ريخت و دامن دامن گوهر به دوستداران مي بخشيد.

اي پنجمين نشان شكوهمند خداوند! ميلاد تو در لحظه هاي شادمان مدينه، پيغام دار راستي و نيكي است و ما دوستداران نام تو جان و دل به مهر تو زيبا مي كنيم و آواز مي دهيم:

السلام عليك ايها الامام الباقر و رحمه الله و بركاته

ضمن عرض تبریک و تهنیت به مناسبت حلول ماه رجب ماهی که معروف به ماه ولایت است این مناسبت را بهانه می‌کنیم ، ورقی را پیرامون شخصیت علمی از کتاب وجود اولین مولود مبارک این ماه حضرت امام محمد باقرعلیه السلام به مطالعه می‌نشینیم و سپس گوشه‌ای از فعالیتهای آن حضرت در امر مبارزه با انواع انحرافات عقیدتی، فکری و سیاسی بیان خواهیم نمود. اما پیش از آن، نگاهی گذرا بر شرح حال آن حضرت امری لازم می‌نماید.

او که نامش محمد، کنیه‌اش ابوجعفر و القابش ذاکر، شاکر، صابر و باقر بود، تنها امامی است که در دامن پدر و مادری علوی چشم به جهان گشود، پدرش امام سجادعلیه السلام و مادرش فاطمه ام‌عبدالله دختر امام حسن مجتبیعلیه السلام بود. این رخداد مبارک سه سال پیش از حادثه کربلا در روز جمعه اول ماه رجب سال 57 هجری صورت گرفت.

بنابراین، او که تنها سه بهار از عمر شریفش گذشته بود، در واقعة کربلا حضور داشت، او در عین کمی سن، روایت‌گر برخی وقایع تلخ این حادثة بزرگ است، از جمله آنکه آن امام راجع به انحراف کوفیان و جزم آنان بر شهادت جدش امام حسینعلیه السلام فرمود: خود دیدم که آنان جدم حسینعلیه السلام را خارجی و فردی شورش‌گر علیه دستگاه اموی می‌دانستند، از این رو او را واجب القتل دانسته و برای به شهادت رساندن آن امام، از یکدیگر سبقت می‌گرفتند «کلٌّ یَتقرّبُ بِدَمِه إلی الله».

آن حضرت در سن 38 سالگی در سال 95 که پدرش به شهادت رسید عهده دار امر امامت گردید، و سر انجام در روز دوشنبه هفتم ماه ذی الحجه سال 115 به فیض عظمای شهادت نائل آمد. بر اساس این تاریخ، مدت امامت آن حضرت 18 سال و عمر شریفش حدود 57 سال می‌باشد.

نقش امام باقرعلیه السلام در مبارزه با انواع انحرافات

بحران فکری، فرهنگی و اعتقادی یکی از مهمترین مشکلاتی است که پس از رحلت پیامبر اکرم صل الله وعلیه وآله برای جامعة اسلامی آن عصر رخ داد. این از آن رو بود که جریانهای سیاسی و امویان قدرت طلب، دست جامعه را از دامان عترت کوتاه ساختند و از میان آن دو امانت گرانبها که آن رسول رحمت از خود به جا گذاشت، تنها قرآن به عنوان منبع احکام و مرجع شناخت عقاید مورد عمل قرار گرفت.

هر چند قرآن از نظر ماهیت و محتوا هیچ کمبودی نداشت و ندارد اما این فکر بشر است که ناتوان از پی بردن به عمق قرآن و تفسیر بی‌نقص آن است. از این رو آنان که از خاندان عصمت که به حق قرآن ناطق‌اند فاصله گرفتند، در میدان عقاید، یا در دام جبر گرفتار شدند و یا به تفویض روی آوردند، و در عرصة سیاست، یا به ستایش حاکمان جائر و قدرت طلب پرداختند و یا به نفی مطلق حکومت و حاکمیت دینی معتقد شدند، همچنانکه در دنیای عبادت و نیایش نیز یا از دنیا دست کشیده و به دامن رهبانیت افتادند و یا آنکه به چنگ دنیا و مظاهر آن گرفتار شدند و سر به بیراهه گذاشتند. از این رو باید گفت: هر که تشنة معرفت باشد و بخواهد از این کتاب آسمانی و دیگر اسرار الهی بهره‌ مند گردد لازم است از راهش وارد شود، خاندان عصمت تنها راه ورود به این گنجینة الهی و سیراب شدن از معارف الهی می‌باشند. راهنمائی‌های پیامبرصل الله وعلیه وآله راهگشای این راه است که خود را شهر علم و علی و فرزندانش را تنها راه ورود به این شهر معرفی کرده است: أنا مدینه العلم و علی بابها فمن اراد المدینه فلیأتها من بابها.

امام علیعلیه السلام نیز در بیان این واقعیت و تفسیر سخن پیامبرصل الله وعلیه وآله فرمود: ما خاندان پیامبر یارانی شایسته برای آن حضرتیم و خزانه دار معارف الهی و درهای علم و عملیم، به هر خانه‌ای باید از در وارد شد و آنان که از راهی دیگر به خانه در آیند دزد خوانده می‌شوند.

هر مسلمان منصفی که از معارف الهی بهره‌ای برده باشد، به درستی این را قضاوت خواهد کرد که ارزشها و کرامتها در قرآن بر اهل بیت منطبق بوده و در سیمای آنان متجلی است. و خواهد فهمید که این خاندان گنجینه‌های خدایند، اگر لب به سخن گشایند راست می‌گویند و اگر سکوت اختیار کنند کسی به حق بر آنان پیشی نگیرد.

امام باقرعلیه السلام در زمانی که بیش از نیم قرن از رحلت پیامبرصل الله وعلیه وآلهگذشته بود و تنش‌های فکری به اوج خود رسیده بود پا به عرصة اجتماع گذاشت و عهده دار مسئولیتی بس سنگین گردید، از این رو می‌باید تدابیر علمی و تأثیرگذار می‌اندیشید و حوزه‌ای عظیم تشکیل می‌داد و شاگردانی فهیم تربیت می‌کرد تا با پاسخگویی به شبهات موجود و تصحیح اندیشه‌های انحرافی، به تحکیم پایه‌های اعتقادی در جامعة اسلامی بپردازد.

آن حضرت افزون بر ایفای نقش در عرصة اجتماع و سیاست، در امر تحکیم پایه‌های اعتقادی پیروان خود فعالیت‌های چشم گیری داشت که در این فرصت برخی از آن موارد را مرور می‌کنیم.

1. مبارزه با اندیشة خوارج

هر چند خوارج و اندیشة آنان پس از جنگ نهروان، به شدت تضعیف شد اما با گذشت زمان به تجدید قوا پرداخته و به حرکت‌های فرهنگی و اجتماعی دست زدند. این حرکت که در زمان امام محمد باقرعلیه السلام به اوج خود رسیده بود می‌طلبید که آن حضرت مبارزه با این اندیشة انحرافی را در دستور کار خویش قرار دهد.

ایشان که ریشه انحراف خوارج را در جریان حکمیت امام علیعلیه السلامبا معاویه می‌دید، در پاسخ به انحراف آنان، هم از قرآن نمونه‌ای بر جواز حَکَم می آورد که آیة "فابعثوا حکما من أهله و حکما من اهلها"[1] نمونه‌ای بر این واقعیت است، و هم به سیرة سیاسی پیامبر اکرمˆ استناد می‌کرد که پذیرش حکمیت سعد بن معاذ در حکمیت با بنی قریضه نمونه‌ای بر این سیاست است.

2) مبارزه با جبر گرایی

آیات قرآن بیانگر ابعاد مختلف دین است. اگر تفسیر صحيح هر آیه معلوم نگردد، معرفت دینی صحيحي به دست نمي‌آيد و گاه موجب انحراف مي‌شود. دور ماندن از مکتب اهل بیت، عاملي مهم در انحراف از صراط مستقيم است. چه اينكه ديگران آشنایی با منطق وحی نداشته و از شیوة جمع میان آیات ناآگاهند. لذا مشاهده مي‌كنيم بسيار از بريدگان از اهل بيت ع گرفتار افراط و یا تفریط شدند، گروهی به جبر (مجبور بودن انسان در رفتار خويش) گرویدند و گروهی در دام تفویض (آزادي مطلق در رفتار) گرفتار شدند.

امام باقر† که در عصر خویش بیش از دیگران از این انحرافات رنج می‌برد، در بیانی ساده در پاسخ به انحراف قايلان به جبر فرمود: لطف و رحمت خداوند به خلق بیش از آن است که آنان را به انجام گناهان مجبور سازد و سپس ایشان را به خاطر کارهایی که به اجبار انجام داده‌اند مجازات کند.[1]

3. برخورد با غالیان

در زمان حکومت امویان و مروانیان، مردم تحت تأثیر حکام جور و دستگاه حکومتی قرار گرفتند و برخی تا آنجا از خاندان رسالت فاصله گرفتند که ناسزاگویی و توهین به این خاندان را وظیفة خود می‌دانستند، همان طور که در مقابل آنها، گروهی دیگر به انگیزه موضع‌گیری علیه حکومت وقت یا هر انگیزه‌ای دیگر، در تعظیم جایگاه این خاندان تا بدان جا پیش رفتند که قائل به الوهیت آنان شدند.

امام باقرعلیه السلام که رفتار چنین افرادی را زیر نظر داشت، از هر فرصتی استفاده می‌کرد و به افشای چهرة آنان و انکار بافته‌های آنان می‌پرداخت؛ گاهی برخی را مانند مغیره بن سعید، به بلعم باعورا تشبیه می‌کرد[2] و گاهی از برخی مانند حمزه بن عمار بربری، بیزاری می‌جست[3] و یا آنها را از خود طرد می‌کرد[4] و نیز گاهی از شدت ناراحتی، برخی را مانند بیان تبّان لعنت می‌کرد.[5]

این نوع برخورد امام باقر با غالیان، نه تنها عبرت و منعی بود برای آن دسته از مردم معاصر امام که دربارة خاندان عصمت به افراط رفته بودند که هشداری برای همگان در طول تاریخ و از جمله در عصر ماست که متأسفانه در میان مداحان و بچه هیئتی‌ها به چشم می‌خورد

4) مقابله با بدعت و بدعت گذاران

بدعت در نظام عقیدتی اسلام یکی از نمودهای بارز انحراف از مسیر وحی می‌باشد که عوامل و انگیزه‌های مختلفی در پیدایش آن مؤثر است که عبارتند از:

الف: جهل به مبانی و معارف اصیل اسلامی

پیرایه‌ها و باورهای خرافی که گاه در محیط‌های مذهبی رخ می‌نماید و به عنوان دین و باورهای دینی تلقی می‌گردد اغلب ناشی از بی اطلاعی مردم از مبانی اصیل دینی است.

ب: وجود تعصب‌ها و رسوم غلط اجتماعی

وجود تعصب‌ها و رسومی که به غلط در جامعه انتشار می‌یابد گاهی آنچنان پیش می‌رود که به وسیله ای برای بدعت و بدعت گذاری تبدیل می‌شود.

امام باقرعلیه السلام در مبارزه با بدعت و بدعت گذاران، هم به تبیین مبانی و سنت‌های اصیل اسلامی پرداخت و هم نفی و طرد بدعت‌ها را در محدوده رسالت علمی و عملی خود قرار داد.

آن حضرت که این رسالت را از اجداد گرامی‌اش به ارث برده بود، با استفاده از این سخن امام علیعلیه السلام که فرمود: ما اُحدِث بدعةٌ إلا تُرِک بها سُنّة[6] فرمود: کسی که روش و دینی غیر از دین خدا پی نهد مشرک است.[7] در جای دیگر فرمود: کسی که به بدعت و سخنان باطلی که به دروغ بر خدا بسته می‌شود گردن نهد و به آن پایبند باشد دین ندارد.[8]

ج: غرض ورزی و تدابیر حیلت گرانه عناصر ضد دین

آنان که در باطن خویش با پیام وحی بیگانه‌اند و با شریعت تضاد دارند آنگاه که در مبارزه با اسلام احساس ناتوانی کنند می‌کوشند تا با نفوذ دادن ایده‌های غیر دینی در مجموعه باورهای مکتبی، به طور خزنده ماهیت اصلی دین را تضعیف کنند.

این حرکت حرکتی منافقانه است که قرآن در نکوهش آن می‌فرماید:‏ وای بر کسانی که کتابی تحریف شده را با دست‌های خود می‌نویسند سپس می‌گویند: این از جانب خداست تا بدان بهایی ناچیز به دست آورند.[9]

5) مبارزة با اجتهادهای ناصحیح

هر چند اصول عقیدتی ثابت و تغییر ناپذیر است اما امور زندگی فردی و اجتماعی بشر همواره متغیر است. لذا شناخت حکم الهي درباره هر حادثه نیازمند اجتهاد و استنباط است، از این رو فقیهان می‌کوشند تا با استفاده از مبانی دین و منابع فقهی، مسائل جدید و مورد ابتلای مردم را کشف و به آن جواب دهند. امّا سوگمندانه برخی از دورماندگان از مكتب اهل بيت ع با استفاده از ملاکهای نادرست و با در پیش گرفتن شیوه‌های غلط، راهي را پيموده‌اند كه حرف دين را منعكس نمي‌نمايد و زمينه نمايش چهرة ناصحيح از دین مي‌شود. تکیه بر فهم شخصی در استنباط احکام و به تعبيري بکار گیری قیاس و استحسان از جملة همین شیوه‌های غلط است که برخي از فرق اسلامي به آن روي آورده‌اند. یکی از محورهای عمدة تعلیمات امامان، به ویژه امام باقر و امام صادق ع، مبارزه با انحراف در برداشتهاي ناصحيح از دين و روشهاي ناصحيح اجتهاد بوده است.

امام باقرعلیه السلام در برخورد با این ملاکهای غلط، گاه شاگردانش را از تعامل و ارتباط با اصحاب اجتهادهاي باطل نهی می‌کرد، چنانکه به زراره فرمود: ای زراره! مبادا با اصحاب قیاس دمخور شوید چرا که آنان اخبار را تأویل برده و به غلط توجیه می‌کنند و بر خدا دروغ می‌بندند.[2] و گاه استحسان و قیاس را نوعی شرک معرفی می‌کرد و می‌فرمود: کمترین مرحلة شرک آن است که انسان دیدگاهی را بنیاد نهد و سپس آن را معیار حبّ و بغض خود قرار دهد.[3]

6) مبارزة بی‌امان امام با انحرافات سیاسی

بینش سیاسی ائمهعلیه السلام همان بینشی است که قرآن ترسیم نموده و به پیروان خود نشان داده است. ضرورت مبارزه علیه کفر، شرک و ستم از جمله محورهای مهم بینش سیاسی قرآن است. امام باقرعلیه السلام که مانند هر امام دیگری در احیای این بینش قرآن تلاش می‌کرد، یک لحظه در جبهه گیری علیه دستگاه جور آرام نگرفت.

هر چند آن امام به دلیل عدم شرایط لازم، برای از میان برداشتن حاکمان جائر، به جمع آوری نیروی رزمی و قیام علنی روی نیاورد اما روح ظلم ستیزی علیه فرمانروایان ستمگر را در کالبد پیروان و اصحاب خود دمید، چنان که آن حضرت در انجام این رسالت و رواج این بینش فرمود: باید نسبت به کسانی که به مردم ستم می ورزند و در زمین سرکشی می کنند به جهاد برخاست ... پس به جهاد با متجاوزان ادامه دهید تا به فرمان خدا گردن نهند و دست از ظلم و تجاوز بردارند (فجاهدوهم بأبدانکم...)[10]

آن حضرت در مبارزة بی‌امان خود با ظلم و ستمگری، گاه با استفاده از پند و اندرز و به کارگیری عقل و منطق به مصاف با دشمن می‌رفت، چرا که مبارزه با کجروی‌ها، تنها مستلزم حرکتهای قهر آمیز نیست بلکه گاه می طلبد تا با منطق و برهان، خواسته های مشروع را مطرح ساخت و به این وسیله زمینه تحول فکری و فرهنگی را پدید آورد و گاهی با بر حذر داشتن مردم از پیروی حکام جور، به مخالفت با آنان می‌پرداخت، چنانکه در تفسیر آیة "اذ تبرء الذین اتّبِعوا مِن الذین اتّبَعوا"[11] فرمود: به خدا قسم که این پیشوایان، همان رهبران ستمگرند که در روز قیامت از پیروان خود دوری و بیزاری می‌جویند[12] و در جای دیگر حکام جور و پیروان آنان را دور از دین الهی و معنویت معرفی کرده می‌فرماید: إن ائمه الجور و اتباعهم لمعزولون عن دین الله.[13]

دستاوردها

زندگی پر برکت امام باقرعلیه السلام دستاوردهایی ارزشمند برای اسلام و جامعه اسلامی در پی داشت. از آن رو که در این نوشتة کوتاه نمی‌توان به تفصیل از عهدة این دستاوردها برآمد، به عنوان حسن ختام در پایان این مختصر به بیان فهرست برخی از این دستاوردها بسنده می کنیم:

1) تحکیم مبانی عقیدتی در جامعه اسلامی

2) نقد و تخطئه اندیشه‌های انحرافی

3) بسط و گسترش فرهنگ فقهی و احکام شریعت

4) مبارزه با روشهای غلط در امر اجتهاد و استنباط احکام فقهی

5) تحکیم سرّی بنیاد تفکر شیعی و رهبری این تفکر بسوی اندیشه‌های ناب

6) حفظ تشکیلات شیعی از خطر انهدام در حکومت امویان و مروانیان

7) ارائه الگوهای عملی به جامعه در زمینه عبادت و کار و تلاش

8) حفظ وحدت و یکپارچگی در جامعة اسلامی

9) دعوت به پایمردی در راه دفاع از ارزش‌های اسلامی و انسانی

10) ترویج فرهنگ جهاد و شهادت در میان مسلمانان به ویژه شیعیان

11) ترسیم چهرة فرمانروایان ستمگر و افشاگری علیه آنان

12) منع شیعیان از تقرب به سلاطین و همکاری با حکام جور

عیدتان مستدام التماس دعا



[1] . نساء/ 35.

[2] . نک: تفسیر عیاشی 2/42.

[3] . نک: فرق الشیعه/ 28-27.

[4] . نک: فرق الشیه/38؛ الفصل فی الملل و الاهواء و النحل2/14.

[5] . نک: اختیار معرفه الرجال/301.

. نهج البلاغه، شرح و ترجمة فیض الاسلام، خطبة 145.[6]

. مجلسی، بحار الانوار، ج72، ص222.[7]

. همان2/310.[8]

[9] . بقره/79.

. وسائل الشیعه11/ 403.[10]

. بقره(2)، آیة 167.[11]

. بحار1/ 374.[12]

. اصول کافی1/184.[13]


۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

غوغای سکوت


دقت كرده‌اي، نگاه ما به پيامبر، ائمه و حضرت فاطمه زهرا عليهم السلام بيشتر جنبه عاطفي و معنوي دارد. بيشتر به مصائب آنان نگاه كرده‌ايم و اشك ريخته‌ايم و كمتر به جايگاه آنها نگريسته‌ايم. سخنانشان را به عنوان متخصصاني بي‌نظير، مطالعه نكرده‌ايم. اگر هم خواسته‌ايم كمي دقيقتر باشيم، آنها را انسانهايي خوب و درستكار دانسته‌ايم كه به مستمندان كمك مي‌كرده و داراي اخلاقي خوش بوده‌اند و در مقابل ظلم و استبدادِ ظالمان زمان خويش ايستاده‌اند. اكنون نيز هر وقت بيماريم يا بيمارِ دكتر جواب كرده داريم، يا گرفتاريم و دلمان گرفته و از همه چيز نااميد شده‌ايم يا ناداري بر ما فشار آورده است راه توسل را پيش مي‌گيريم و درب خانه‌يشان را مي‌كوبيم.


تا بحال پرسيده‌اي اين نگاه كامل است يا نه؟


كارها و اعتقادات ياد شده اشتباه نيست ولي كامل هم نيست. مثل كودكي كه پدرش را فردي مهربان فرض مي‌كند كه هر گاه كودكش چيزي طلب كرد، خوردني‌اي به دستش مي‌دهد و وي را نوازش مي‌نمايد. اين كودك در نگاهش اشتباه نكرده، امّا ديدگاهش نسبت به پدر بسيار سطحي و كودكانه است. نگاهي كه نقش و وظايف اصلي پدر را در زندگي خود، ناديده انگاشته است.


آري، جايگاه اصلي امامت و نقش خليفةُاللّهي ائمه عليهم السلام در ميان جنبه‌هاي علمي و معنوي آنان ناديده گرفته شده است. آنان داراي جنبه‌هاي مختلف شخصيتي، مديريتي، وِلايي، سياسي و... هستند كه به برخي از آن به زيبايي در زيارت جامعة كبيره اشاره شده است.


مقام معظم رهبري در سخنراني خود در دومين كنگره جهاني حضرت رضا عليه السلام در تأكيد بر نقش سياسي ائمه عليهم السلام فرمودند:


«عنصر مبارزة سياسي حاد، كه خطِّ ممتد زندگي ائمة هدي عليهم السلام را در طول 250 سال تشكيل مي‌دهد در لابلاي روايات و احاديث و شرح حالهاي ناظر به جنبة علمي و معنوي، گم شده است.


زندگي ائمه عليهم السلام را ما به عنوان درس و أُسوه بايد فرا بگيريم و نه فقط به عنوان خاطره‌هاي شكوهمند و ارزنده و اين بدون توجه به روش و منش سياسي اين بزرگواران ممكن نيست.»


ايشان در ادامه به تشريح عنصر مبارزه مي‌پردازند كه خلاصة آن را در پي مي‌آوريم:


«منظور اين است كه مبارزات ائمه معصومين عليهم السلام فقط مبارزة علمي و اعتقادي و كلامي نبود‌، يك مبارزة مسلحانه هم نبود از قبيل آن‌چه در زندگي جناب زيد و بازماندگانش ديده مي‌شود. مبارزه‌اي بود با يك هدف سياسي. آن هدف سياسي چيست؟ عبارت است از تشكيل حكومت اسلامي. البته نمي‌توانيم بگوييم كه مي‌خواستند حكومت اسلامي را در زمانِ خودشان –يعني هر امامي در زمان خودش- به وجود بياورند. آينده‌هاي ميان‌مدت و بلندمدت و در مواردي هم نزديك مدت وجود داشت.»


نگاه به زندگاني حضرت فاطمه زهرا عليها سلام نيز از مطلب ياد شده مستثني نيست. از اين رو بايسته است با تأملي بيشتر به زندگي آن بزرگوار نظر ‌افكنيم.


تربيت


پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به امر الهي فرزند بزرگوارش حضرت فاطمه ع را تربيتي ويژه نمود و براي پذيرش مسئوليتي مهم و ايفاي نقشي بزرگ آماده کرد. تا با وجود وي و علي عليه السلام خط مبارک امامت آغاز گردد. بر اساس تربيت و اشراف پيامبر ص و مبتني بر دستورات الهي، حضرت فاطمه ع شخصيتي ويژه يافت به گونه‌اي که در خصوصيات و اخلاق به مانند پدر و تجسم زنده‌ و عملي اراده الهي شد. از اين رو است که حضرتش به بالاترين موقعيت در ميان زنان عالم دست يافت و سيد زنان عالم از ابتداي خلقت تا روز قيامت گرديد. و خداوند به خشنودي وي خشنود و به ناراحتي وي ناراحت مي‌گردد.


آري شخصي که از هر رجس و پليدي پاک باشد و جز رضايت خداوند را در نظر نگيرد و سخط و ناراحتي خداوند را فراهم نسازد بايد که خداوند از خشنوديش خشنود و از ناراحتيش غضبناک شود.


و پيامبر اکرم ص در حقّش بفرمايد: با کسي که با وي در نبرد باشد در جنگم و با کسي که از در مسالمت با وي در آيد در صلحم.


از اين رو خصوصيات حضرت صديقه طاهره ع از وي شخصيتي ساخته است که به عنوان الگو براي تمام مسلمانان قرار گيرد. همانگونه که پدر بزرگوارش و اهل بيت ع الگوي خداجويان مي‌باشند. اما نکته ويژه در حضرتش الگو قرار گرفتن براي زنان عالم است. به گونه‌اي که هر زني که تصميم داشته باشد مسير هدايت، استقامت و نيکي را در دنيا و آخرت بپيماید سرمشقي بهتر از حضرت فاطمه ع نخواهد يافت.


مبارزات سياسي


شخصيت بي نظير سياسي حضرت فاطمه زهرا عليها سلام بخشي از تربيت الهي ايشان مي‌باشد که از كودكي در وجودش تبلور مي‌يابد. حضرت از همان کودکي يار و همراه رسول خدا ص در انجام رسالت بود. کسي که پيامبر اعظم را در اوج مشکلات آرامش مي‌بخشد و با دستان کوچکش محبتهاي مادرانه به وي تقديم مي‌نمود و از اين رو به "ام ابيها" ملقب ‌گرديد.


حضور در جهاد و پرستاري از مجروحان به خصوص پدر بزرگوار و همسر شايسته‌اش از يک سو مايه دلگرمي و از ديگر سو کم نمودن از مشکلات صحنه مقاومت و مبارزه است.


قله مبارزات سياسي حضرت در دفاع از حريم ولايت تبلور مي‌يابد. ايستادگي آن حضرت در مقابل ظلم و بي‌عدالتيِ پس از پدر بزرگواش نمونه‌اي بي نظير از مبارزة تمام عيارِ يار و ياوري تنها است که تا پاي جان براي عقيده‌اش مبارزه مي‌كند.


بانويي الهي که از سر وظيفه درب خانة مهاجر و انصار را مي‌کوبد و آنان را به دفاع از "ولايت" فرا مي‌خواند و در مقابل آنان که خانه‌نشيني برگزيده‌اند، زبان شِماتت گشوده و غاصبان را نکوهش مي‌نمايد و در مسجد رسول خدا ص به مانند شيري مي‌غُرد و خطبه مي‌خواند. خطبه‌اي که نشان از جامعيت شخصيت و قدرت روحي وي دارد. سخنرانيي که سند رسوايي مدعيان دروغين اسلام را فراهم مي‌آورد.


گريه‌اش نيز سياسي بود. سياستي مؤثر كه غاصبانِ مدينه‌نشين را به امان آورد و از علي عليه‌السلام خواستند كه زهراي مرضيه عليهاالسلام گريه خويش را محدود نمايد و يا شب بگريد و يا روز. آري گريه بانو به ميزاني تأثيرگذار بود كه حتي محل كوچكي كه در بقيع براي بانو فراهم نموده بودند (بيت الاحزان)، كه روزها حضرت با كودك‌شان به آنجا مي‌رفتند، از سر جهالت‌ها تخريب گرديد.


اين مبارزه كه به شهادت حضرت منجر شد با شهادت به پايان نرسيد. دستور دفن، كفن و تشيع شبانه و عدم رضايت حضرت به حضور ديگران در تشيع جنازه‌يشان و مخفي شدن مرقد مطهرش همه و همه ادامه مبارزة حضرت فاطمه زهرا ع است.


آري زينب عليهاالسلام نيز شاگرد اين مکتب و فرزند اين مادر است که مي‌تواند در مقابل مصائب شکننده و ستم يزيديان چنان مقاومت نمايد که شعار عاشورا و حقايق آن را به نسلهاي بعد از خويش منتقل نمايد.


توجه به خدا


زكيه طاهره حضرت فاطمه زهرا ع،در ارتباط با خدا، نمونه‌اي ويژه بود. حسن بصري نقل مي‌کند: هيچ زني در اين امت عابدتر از فاطمه ع نبوده است. به قدري به نماز مي‌ايستاد که پاهاي مبارکش متورم مي‌شد.


فرزند بزرگواش امام حسن ع فرمود: مادرم فاطمه را ديدم در شبِ جمعه تا به صبح در محراب که دائم نماز مي‌گزارد. مي‌شنيدم که براي مومنان دعا مي‌نمود و از آنها نام مي‌برد. زياد برايشان دعا کرد امّا براي خويش هيچ نخواست. به ايشان گفتم: مادرم! چرا آنگونه که براي ديگران دعا مي‌کردي براي خويش چيزي نخواستي؟ فرمود: پسرکم ابتدا ديگران، آنگاه خويشتن.


اين رويكرد و توجه به خدا نه فقط در محراب عبادت بلكه در زندگي روزمره حضرت خود نمايي مي‌كند. چه اينكه آموزگار فاطمه عليهاالسلام وي را چنين تربيت نموده است كه حتي در هنگام سنگيني مسايل توجهت به خدا باشد. داستان تسبيحات حضرت زهرا عليهاالسلام را شنيده‌ايد؟ آنگاه كه حضرت علي ع كار فراوان منزل فاطمه ع را ديد، فرمود: اگر خدمت پدرت برسی و تقاضای خدمتكار كنی تو را از مشقت اين همه كار باز می‌دارد.


فاطمه عليهاالسلام خدمت پيامبر صلی الله عليه وآله رسيد و چون جمعی را خدمت آن حضرت ديد، شرم كرد و برگشت امّا پيامبر صلی الله عليه و آله دانست كه فاطمه عليهاالسلام برای حاجتی آمده است.


حضرت علي عليه‌السلام نقل مي‌كنند: فردای آن روز هنوز ما در بستر بوديم كه حضرت درب منزل آمد، سلام داد... جواب سلام آن حضرت را داديم و عرض كرديم يا رسول الله وارد شويد. پيامبر صلی الله عليه و آله وارد شد و بالای سر ما نشست و فرمود: فاطمه! ديروز چه حاجتی نزد پدرت داشتی؟ ترسيدم كه اگر پاسخ ندهيم از جا برخيزد اين بود كه من گفتم: يا رسول الله، فاطمه به قدری با مشك آب كشيده است كه بند مشك در سينه‌اش اثر گذاشته و به قدری دستاس كرده كه دستش تاول زده و آنقدر خانه را جارو زده كه بر جامه‌اش اثر نموده... لذا به او گفتم اگر نزد پدرت بروی و از او تقاضای خدمتكاری بنمايی، تو را از مشقت اين همه كار باز می دارد. پيامبر صلی الله عليه وآله فرمود: آيا نمی خواهيد به شما چيزی را بياموزم كه بهتر از خدمتكار است؟ هرگاه به بستر رفتيد سی و چهار مرتبه" الله اكبر" و سی و سه مرتبه "سبحان الله" و سی و سه مرتبه "الحمدلله" بگوييد. فاطمه عليهاالسلام با شنيدن اين سخنان عرض كرد: من از خدا و رسولش راضی‌ام، من از خدا و رسولش راضی‌‌ام."


خانه‌داري


بهترين سبک زندگي و خانواده آن است که هر يک از افراد خانواده در زندگي جايگاه خويش را داشته باشد. پدر نقش پدري خويش را ايفا کند و مادر در نقش مادري باشد. فرزند نيز جايگاه خويش را داشته باشد. نه اينکه وظايف جابجا شده، سالار منشي در زندگي حاکم شود يا آزادي و عدم نظارت در خانواده رخ دهد.


زندگي صديقه طاهره الگويي کامل در سبک زندگي است. در خانه حضرت عليهاالسلام هر يک از افراد جايگاه خويش را دارد.


حتي خدمتکار خانه نيز بيشتر از قرارداد اوليه، وظيفه و دستوري را دريافت نمي‌نمايد.


«سلمان ع در اين‌باره نقل مي‌کند: روزي حضرت فاطمه ع در حال آرد نمودن جو با آسياب دستي بودند به گونه‌اي که دست حضرت زخمي شده بود. حسين ع نيز در گوشه‌اي از منزل از گرسنگي به شدت مي‌گريست. به حضرت عرض کردم: چنين خود را به زحمت نيندازيد در حالي که "فِضّّه" خدمتکار شما است.


صديقه طاهره فرمودند: پدرم رسول الله ص سفارش نمودند که برنامه خدمتش روز در ميان باشد و ديروز، روز خدمتش بود.»


روشن است اين نوع رفتار از نگاهي الهي سر چشمه مي‌‌گيرد. همان نگاهي که علي و فاطمه ع را در ابتداي زندگاني به نزد پيامبر ص مي‌کشاند که درباره کارهاي زندگي از وي مشورت بخواهند و پيامبر اکرم ص کارهاي درون خانه را به خانم خانه و کارهاي برون خانه را به مرد خانه مي‌سپارند.


ببينيم حضرت فاطمه ع در مقابل اين تقسيم کار، چه نظر دارد. حضرت فرمودند: «جز خدا نمي‌داند که چقدر شاد شدم که پيامبر ص تحمل زحمت خانه را به دوشم گذاشت.»


آري حضرت صديقه طاهره اين مطلب را بيان مي‌نمايند و مديريت خانه را كه به جز از زن برنمي‌آيد برمي‌گزينند و به آن افتخار مي‌نمايند. چه اينكه كار زن در خانه كه از مرد بر نمي‌آيد فقط شستن و رفتن نيست بلكه مديريت عاطفي و معنوي منزل است.


آري، اگر كار بيرون منزل نيز به گونه‌اي باشد كه جز از زن بَرنياد، لازم است زن ايثار نموده و با حفظ شرافت، عزت و عفت آن را به دوش كشد. اينجاست كه زن مي‌تواند افتخار كند كه به مانند فاطمه زهرا عليهاالسلام، آنگاه كه نياز اُفتد، از كار بيرون منزل نيز ترسي ندارم.


ديگر خصوصيت يادكردني زندگي خانم فاطمه عليهاالسلام در مديريت منزل، اين است كه بانو، خانه‌داري را نه فقط در حاكميت وظايف حقوقي و فقهي مي‌بيند بلكه در نگاه ايشان اخلاق بر تمام ارتباط‌هاي ديگر سايه افكنده است. روايت ذيل به روشني جايگاه اين اصل را به تصوير مي‌كشد.


روزي حضرت علي عليه‌السلام پس از مدتي بيرون بودن از منزل به خانه آمدند و از حضرت فاطمه ع پرسيدند: چيزي در منزل براي خوردن هست؟ حضرت فاطمه ع چيزي براي پزيرايي در منزل نداريم و دو روزي است كه وضع اينگونه است. حضرت علي ع كه معلوم است در اطراف مدينه بودند، فرمودند چرا به من خبر نداديد تا براي منزل چيزي تهيه كنم؟


حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام فرمودند: از خدا حيا نمودم كه از همسرم چيزي تقاضا نمايم كه احساس ‌كردم توانش را ندارد.


عفت و پاك‌دامني


جامعه پويا و موفق جامعه‌اي است كه در مسير دست‌يابي به قله‌هاي رشد و بالندگي از اصول خويش دور نيفتد و موانع را بر طرف سازد. يكي از موانع رشد و حتي از عوامل سقوط جوامع، فرو غلطيدن در امور مادي و بي‌عفتي‌ها است.


زن كه به خاطر ويژگيهاي جسمي و روحي از لطافتهاي خاصي برخوردار است عفت و پاكدامني او حساسيت بيشتري دارد. از اين رو حضرت زهراي طاهره با حساسيت خاص اين امر را مد نظر قرار داده بودند. گزارشهاي رسيده از زندگي آن حضرت به روشني اين امر را به ما مي‌نمايد.


نكته قابل توجه اين است كه اين دقت، در پاكدامني و عفت، بر حضور ايشان در اجتماع تأثير نگذاشته و به هنگامه لزوم چنان با اقتدار در جامعه حضور يافته‌اند كه تاريخ با افتخار از آن به عنوان الگوي حضور اجتماعي زنان ياد مي‌نمايد.


بي مناسبت نيست در اينجا به امر پوشش اشاره‌اي داشته باشيم.


پوشش مناسب زنان


فلسفه اصلي لزوم پوشش براي زن و مرد در سطح جامعه، حفظ عفّت عمومي و صيانت از فضاي معنوي جامعه و تحريك نشدن افراد به سوي شهوت¬ها و هوس¬ها است. در فضايي كه خانم¬ها، با حجابي ناقص يا بدون حجاب در منظر افراد نامحرم حاضر گردند و افزون بر زيبايي طبيعي خود، با آرايش¬هاي مصنوعي نيز بر زيبايي و جاذبه خود بيفزايند و پيوسته به نمايش آن بپردازند، زمينه مساعدي براي فساد اخلاقي فراهم مي¬گردد و آرامش روحي بينندگان و بويژه جوانان را، سلب مي¬نمايد. روشن است كه به دليل وجود ميل طبيعي به جنس مخالف در درون افراد، اين موضوع، هيچ گاه حالت طبيعي و بي اثر به خود نمي¬گيرد و برداشتن مرزهاي حجاب، به كاستن اثرات نامطلوب آن نمي¬انجامد.


امام رضا(ع) مي¬فرمايند: نگاه كردن به موهاي خانم¬هاي شوهردار و ديگر خانم¬ها حرام شد، به دليل آن كه مردان را به سمت شهوت¬ها و هوس¬ها تهييج مي¬كند و تهييج نيز فرد را به فساد سوق مي¬دهد.»


آمار بسيار بالاي مفاسد اخلاقي و جنسي در كشورهايي كه حجاب بانوان، قانوني نيست، تأييدي بر اين مطلب است.


آنچه از آموزه¬هاي ديني برمي¬آيد، حجاب مطلوب زن در هر زماني برابر است با رعايت موازين ثابت شرعي به اضافة عرف رايج. در توضيح اين مسئله مي‌توان گفت:


براي آن كه پوشش مطلوب زن در برابر نامحرم تحقق يابد، بايستي دو عامل با هم در نظر گرفته شود:


عامل نخست: آن است كه موازين شرعيِ ثابت و تغيير ناپذير در اين باره، رعايت گردد. اين موازين عبارتند از:


پنهان داشتن زينت و زيبايي. قرآن در آيه 31 سورة نور، كه مهمترين آيه دربارة پوشش زن است، سه بار بر پنهان داشتن زينت زن تأكيد فرموده است. اين بدان رواست كه عامل تحريك كنندگي-كه فلسفه تشريع حكم حجاب است- بيش از همه در زينت و زيبايي زن نمود مي¬يابد. گسترة اين واژه، هر گونه زيبايي و جاذبة جنسي زن را شامل مي¬شود، به ويژه آرايش¬هاي غليظ و خيره كننده و حتّي لباس¬هاي زيبا و جذابّ. بنابراين، صرف پوشيده بودن بدن، كافي نيست و آشكار كردن لباس¬هاي زينتي مخصوص، كه به طور معمول زير لباس عادي يا پوشش روين مي-پوشند نيز، جايز نيست.


دومين موردي كه از موازين ثابت شرعي به شمار مي¬رود، تمام بدن زن در برابر نامحرم –جز صورت و دو كف دست- است. هرچند در مواردي، زينت نيز به شمار نيايد. قرآن كريم، پوشيدن سر، گريبان، زير گلو و سينه را با اين جمله، الزامي فرموده است: «وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُيُوبِهِنَّ نور(24)/31: و بايد روسرى خود را بر گردنِ خويش [فرو] اندازند. »


واژة خُمُر جمع خمار، به معني چيزي است كه زن با آن، سر خود را مي¬پوشاند. از شأن نزول آيه برمي¬آيد كه زنان، پيش از نزول آيات حجاب، روسري خود را از پشت گوش¬ها رد كرده و اطراف آن را به پشت سر خود مي¬انداختند و در نتيجه، گوش-ها، گوشواره¬ها، گردن و گريبان آن¬ها، نمايان بوده است. تا اين كه آيه ياد شده نازل گرديد و دستور داد روسري خود را بر گريبان اندازند.


عامل دوم: در نظر گرفتن عرف است. مقصود از عرف در اين جا، عرف رايج زنان در نوع پوشش در سطح يك جامعه است. بدين معنا كه پوشش رايج، مي¬تواند در تعيين حجاب مطلوب يا برتر، تأثير گذار باشد.


براي مثال، در كشور و يا شهري كه عموم خانم¬ها، از چادر مشكلي و حتّي پوشيه استفاده مي¬كنند اگر خانمي با مانتو روشن و بدون چادر در جمع حاضر ¬شود، زمينة تحريك كنندگي را دارا است، در حالي كه در منطقه¬اي كه غالب خانم¬ها با همين پوشش ظاهر مي¬شوند، چنين زمينه¬اي فراهم نمي¬گردد.


نيك روشن است كه اين دستور، به منظور تحريك نكردن افراد است. نيز به همين جهت، رنگ لباس مورد تأييد براي خانم¬ها نيز، تابعي از همين مسأله بوده و بسته به شرايط محيطي و ميزان تحريك كنندگي آن، احكامي متغيّر خواهد داشت.


در پايان اين بخش لازم است يادآوري شود كه حضرت فاطمه ع حجاب را نه تنها در پوشش فقط بلكه در عدم ارتباط غير ضرور با نامحرم ‌مي‌دانند و هنگامي هم كه ضرورت اقتضا نمايد ارتباطي حداقلي و با رعايت موازين و خط قرمزها. لذا هنگامي كه با نامحرمي نابينا روبرو مي‌گردد كه به دعوت پيامبر ص پا به منزل گذاشته است خود را به گوشه‌اي مي‌كشد و در جواب پيامبر ص كه از فلسفه اين رفتار پرسش مي‌نمايند، به نكته‌اي ظريف اشاره مي‌كنند كه نشان از اصل عدم تحريك جاذبهاي ميان دو جنس دارد.


آياتي در حق فاطمه ع


سختيهاي دنيا و شيريني آخرت


علامه مجلسي در بحارالانوار از تفسير ثعلبي، از امام صادق(ع) نقل مي كند كه: رسول اكرم(ص)، فاطمه زهرا(س) را ديدند كه لباسي از پوست شتر بر تن داشت و به دست خود (گندم يا جو) آسياب مي كرد و فرزند خود را نيز شير مي داد. اشك از چشمان رسول خدا(ص) سرازير شده و فرمودند: دخترم، تلخي و سختي دنيا را پيشاپيش بچش تا شيريني آخرت را پس از آن دريابي.


عرض كرد: اي رسول گرامي پروردگار، خداي بزرگ را بر نعمت هايش سپاس مي گويم و به خاطر بخشيده هايش شكر فراوان دارم. پس از اين گفتگو بود كه آيه ششم سوره ضحي نازل شد: «ولسوف يعطيك ربك فترضي». «به زودي پروردگارت آن چنان بخششي بر تو نمايد كه راضي و خشنود گردي».


قيامت و دستگيري از شيعيان و دوستداران


در تفسير آيات چهارم و پنجم سوره روم: «... يومئذ يفرح المؤمنون بنصرالله ينصرمن يشاء...» «در آن روز مؤمنان بخاطر ياري خداوند خوشحال خواهند شد و او هركس را بخواهد ياري مي دهد.» شيخ صدوق از رسول خدا(ص) روايت مي كند كه حضرت از جبرئيل سؤال كرد: حبيب من جبرئيل، چرا فاطمه در آسمانها به «منصوره» و در زمين به «فاطمه» نام گرفت؟ جبرئيل فرمود «او در زمين فاطمه ناميده شد زيرا كه شيعيان او از آتش جهنم و دشمنانش از محبت او دور شدند و در آسمانها نيز منصوره ناميده شد، (به خاطر ياري نمودن مؤمنان در قيامت) آنچنانكه مراد از قول خدا در آيات «يومئذ يفرح المؤمنون بنصرالله ينصر من يشاء» ياري فاطمه ع به محبان و دوستدارانش در قيامت است.


خانه آسماني


علامه مجلسي از انس بن مالك و بريده نقل مي كند كه: رسول خدا(ص) آيه 37 سوره نور را قرائت نمودند: «في بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر اسمه يسبح له فيها بالغدو والاصال» در اين هنگام مردي برخاست و سوال كرد: يا رسول الله، اين خانه ها كدام است؟ حضرت فرمودند: خانه هاي انبياء. يكي از اصحاب برخاست و پرسيد: اي رسول خدا، آيا اين خانه نيز از همان خانه هاست؟ (به خانه علي و فاطمه اشاره نمود) حضرت فرمود: آري از برترين آنهاست.


اجر رسالت


در تفسير آيه 23 سوره شوري كه خداوند متعال مي فرمايد: «(اي رسول ما به امت) بگو: من از شما اجر رسالت جز اين نخواهم كه موّدت و محبت مرا در حق خويشاوندان منظور داريد.» ابن عباس نقل مي كند هنگاميكه اين آيه نازل شد، گفتند: اي فرستاده خدا، آنان كه خداوند متعال ما را به محبت و دوستي شان امر فرمود، چه كساني هستند؟ حضرت فرمودند: علي و فاطمه و دو پسران آنها.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

السلام عليكِ يا زينب كبري

السلام عليكِ يا زينب كبري، السلام عليكِ يا بنت رسول الله، السلام عليكِ يا بنت اميرالمومنين
كيست جز زينب صفاي عالميْن كيست چون زينب طرفدار‌حسين
كيست جز زينب انيس روح عشق مرحم زخم دل مجروح عشق
زينب است و تالي زهراست او مايه‌ي خوشحالي زهراست او
نور زينب تا در اين عالم دميد گوييا شادي و غم، با هم رسيد
ولادت
پنجم جمادي الاولي سال پنجم يا ششم هجرت، پرثمرترين ميوه شجاعت و بردباري، عفت و پاكدامني در مدينه منوره پا به عرصه گیتی نهاد. او مظهر عواطف و احساسات پاك و ثمره وجودي دو درياي مواج و خروشان نبوت و امامت گشت و بيت علوي را نورانيتي ديگر بخشيد و سومين گوهر زيباي «مرج البحرين يلتقيان» شد. قدومش بر همگان مبارك و راهش پر رهرو باد.
خواهي كه شوي با خبر از رتبه او بابش عليِ عالي و مامش زهراست
زينب درّ گرانبهاي نبوي و علوي است. لحظه اي كه پا به عرصه وجود گذاشت، جهت جلوه بيشتر درخشش روحاني وجوديش در برابر همه ستمگريها و تاريكي هاي تاريخ نسبت به معنويات، پنج تن آل عبا تربيت و پرورش وي را بر عهده گرفتند و او را مورد توجه قرار دادند از اين رو زينب بعد از مادرش، مظهر وجودي پيامبر، علي، فاطمه، حسن و حسين گرديد و به حق وي را زينب يعني زينت پدر ناميدند.
نامگذاري و القاب
عقيله بني هاشم آنگاه كه پا به عرصه وجود گذاشت و در منزل وحي در كنار پنج تن قرار گرفت مادرش فاطمه (س) رو به همسرش علي بن (ع) كرد و از او خواست تا نام زيبايي را برايش انتخاب كند. آن حضرت فرمود: در اين امر مهم، بر پيامبر (ص) پيشي نخواهم گرفت. بايد مقداري تحمل كنيم تا آن وجود نازنين از سفر برگردد. چون رسول خدا از سفر بازگشت، آن دو نامگذاري اولين فرزند دختر خويش را بر عهده آن حضرت گذاشتند. آن بزرگوار كمي تأمل نمود، در آن هنگام جبرئيل نازل شد و سلام و درود حضرت حق را بر وي ابلاغ كرد و سپس گفت: «نام اين نوزاد را زينب بگذار، زيرا خداوند اين نام را برگزيد و آن را انتخاب كرد.» سپس پيش گويي هايي را نسبت به حوادث و قضاياي آينده آن سلاله پاك بيان داشت.
عظمت و قدرت روحي دختر اميرالمؤمنين(ع) در ميدان هاي مختلف سبب گرديد او همچون استوانه محكمي باشد كه بخش سنگيني از بار امامت و زعامت پدر و دو برادرش را بر دوش كشد. محدثان و مورخان براي آن حضرت القاب گوناگوني را ذكر كرده اند كه هر كدام نشانگر قوت موضع گيري آن بانوي بزرگوار در برابر حوادث و رويدادهاي مختلف است، همانند تحمل رحلت پيامبر گرامي اسلام2، شهادت صديقه (س) در دوران خردسالي، شهادت اميرمؤمنان(ع) در محراب كوفه، تحمل شهادت امام مجتبي(ع) و از همه بالاتر واقعه پرحماسه و خونين كربلا كه شاهد به خون غلطيدن امام زمان خويش، حسين بن علي بن ابيطالب(ع) گرديد و همراه او نزديك به 17 نفر از نزديك ترين افرادش همچون فرزند و فرزندان برادر و يا خواهر را از دست داد. برخي از القاب زيباي آن بانوي مكرمه در روايات مستند آمده و برخي هم برخواسته از صفات عاليه و فضايل بيشمار آن حضرت است. از جمله: عالمه غیر معلمه، نائبه الزهراء، عقیله النساء، الكامله، صدیقه الصغرى، معصومة الصغرى، صابرة محتسبه، بطلة كربلا، سلیلة الزهراء، امینة‏الله، محدثه، ناموس كبریا، قرة عین مرتضى، عقیلة بنى هاشم، محبوبة المصطفى، زاهده، عابده، نابغة الزهرا، سرّابیها و...
حضرت زينب كبري از نگاه اهل سنت
دانشمندان و نويسندگان و جامعه اهل سنت زينب (س) را عزيز و گرامي مي دارند و با تمام وجود در برابر شخصيت آن حضرت كرنش مي نمايند و اعتقاد دروني خويش و خضوع و خشوع خود را با زبان و قلم اظهار مي كنند.
اينك از باب ذكر نمونه به گوشه هایی از سخنان بعضي شخصيت هاي اهل قلم جامعه اهل سنت اشاره می شود:
الف) جلال الدين سيوطي در رساله «زينبيه» خويش مي نويسد: زينب در زمان جدش رسول خدا پا به عرصه جهان گشود و در دامن وي پرورش يافت. او هوشمندي توانا و دورانديش و داراي قلبي پرقوت و پرصلابت بود. سپس مي افزايد: حسن بن علي هشت سال قبل از رحلت پيامبر خدا و حسين بن علي هفت سال قبل از آن و زينب كبري نيز پنج سال قبل از رحلت آن بزرگوار به دنيا آمده اند، پس زينب پنج سال از عمر خويش را در كنار پيامبر خدا گذرانده و تربيت يافته است.
ب) شيخ عزالدين معروف به ابن اثير جزري مي نويسد: زينب دختر علي بن ابيطالب و مادرش فاطمه دختر رسول خدا بود. او در زمان پيامبر خدا بدنيا آمد و مقداري از زندگي آن حضرت را درك نمود. زينب بانویی متفكر و دانشمند بود كه قوت فكر بالايي داشت. او در واقعه كربلا همراه برادرش حسين بن علي بوده و بعد از شهادتش بهمراه قافله روانه شام گشت و در برابر يزيد بن معاويه خطبه اي شيوا و پرمعني ايراد كرد كه در كتاب هاي تاريخي ذكر شده است. ايراد آن خطبه درايت و عقل و انديشه و قدرت بالاي قلبي وي را مي رساند.
ج) محمد فريد وجدي می گوید: زينب، دختر علي بن ابيطالب از جمله زنان بافضيلت و بزرگواري است كه دورانديشي و فكر با عظمتي داشت. او همراه برادرش حسين بن علي در واقعه كربلا حضور داشت. به امر يزيد بن معاويه آن خانم را به همراه ديگر اسرا به شام و شهرهاي مختلف بردند كه در شام زينب كبري در برابر يزيد خطبه اي غراء خواند.
د) محمد غالب شافعي مصري كه از نويسندگان مقتدر مصري است در مجله «الاسلام» سال اول شماره 27 ارادت خود را به حضرت زينبI چنين مي نگارد:
«يكي از بزرگترين زنان اهل بيت از نظر حسب و نسب و از بهترين بانوان طاهره كه داراي روحي بزرگ و مقام تقوي و آيينه سر تا پا نماي رسالت و ولايت بوده، حضرت سيده زينب دختر علي بن ابيطالب مي باشد كه به نحو كامل او را تربيت كرده بودند و از علم و دانش خاندان نبوت سيراب گشته بود. به حدي كه در فصاحت و بلاغت يكي از آيات بزرگ الهي گرديد و در حلم و كرم و بينايي و بصيرت و تدبير كارها در ميان خاندان بني هاشم و بلكه عرب مشهور شد و ميان جمال و جلال و سيرت و صورت و اخلاق و فضيلت را جمع كرده بود. شبها در حال عبادت و روزها را روزه داشت و به تقوي و پرهيزگاري معروف بود.»
تو گويي كه زهرا بود در نماز به راز و نياز و به سوز و گداز
محيط تربيتى حضرت زینب
اولين محيط تربيتى هر انسان خانه اوست‏. پدر و مادر زينب نمونه‏هاى كامل انسانيت هستند: على(ع) تا زمانى كه زنده بود ذره‏اى غير از حلال نخورد و براى غذاى خود به نان جو خشكى همراه با شير اكتفا مى‏كرد. آخرت را بر آسايش و راحتى زندگانى دنيا ترجيح مى‏داد و اگر در مقابل دو كار الهى قرار مى‏گرفت كار سخت‏تر را انتخاب مى‏كرد. خود آب از چاه مى‏كشيد و هيزم براى آتش مى‏آورد. على(ع) هميشه خوشرو، متبسم، متواضع و فروتن بود. بسيار ساده مى‏نشست و غذا مى‏خورد. در عبادت بى‏نظير بود. در هر شبانه روز اى بسا هزار ركعت نماز مى‏خواند. كانون خانواده‏اش سراسر ايثار، محبت و تعاون بود.
مادر زينب يعنى فاطمه (س) نيز الگوى فضايل و در تربيت فرزندانش بسيار كوشا بود. تمام كارهاى خانه را خود انجام مى‏داد. گندم آرد مى‏كرد و آرد را خمير مى‏نمود و نان مى‏پخت و لباس‏وصله مى‏زد. شبهاى جمعه تا صبح در حالت ركوع و سجده به سر مى‏برد و جز براى ديگران براى خود هيچ دعا نمى‏كرد.
اين خانواده بهترين الگو براى احترام متقابل نسبت ‏به يكديگر است، احترام به همسر يكى از اصول زندگى خانه آنهاست، على(ع) مى‏فرمايد: «به خدا قسم من هيچ زمان فاطمه را خشمناك نكردم و او را بر كارى اجبار ننمودم تا اينكه از دنيا رحلت كرد و همچنين هيچ گاه فاطمه مرا خشمناك نكرد و از من نافرمانى ننمود و هر وقت‏ به او نگاه مى‏كردم غم‏ها از وجودم رخت ‏برمى‏بست.»
انفاق اين خانواده سرمشق زندگى همگان است، زيرا پناهگاه يتيمان، فقيران و بردگان بوده و از كوچك تا بزرگ ايشان حتى غذاى خود را براى خدا از خويش دريغ مى‏داشتند و به نيازمند مى‏دادند. (آيات‏7 تا 11 سوره مبارکه «هل اتى‏» بيان كننده روحيه جود و بخشش اين خانواده است.)
فرزندان اين خانواده كه از جمله آنها «زينب‏» است از مكارم اخلاق اين پدر و مادر بهره‏ها گرفته‏اند؛ در دانش، زهد، صبر، عفت، حضور در صحنه‏هاى سياسى و.....
آری زينبI در چنين خانواده و محيطى بزرگ شد و نزد بهترين آموزگاران بشريت تربيت ‏يافت.
دانشى از سوى خدا
از روايات و اخبار استفاده مى‏شود كه بخشى از علوم بانو زينب Iاز جانب پروردگار به او افاضه شده بود. امام سجاد (ع)در خطابى به عمه‏اش زينب فرموده است: «انت ‏بحمدالله عالمه غير معلمه و فهمه غير مفهمه‏» تو بحمدالله دانشمندى معلم نديده هستى و داراى درك و فهمى هستى كه ذاتى تو است.
او مفسر قرآن‏ بوده و در ايامى كه على (ع)در كوفه حضور داشت اين بانوى بزرگ مجلسى در منزل خود داشته و براى زنان تفسير قرآن بيان مى‏فرمود.
گواه ديگر بر دانش انبوه آن بانو خطبه‏هايى است كه در كوفه و شام ايراد كرده است و دانشمندان زيادى آنها را ترجمه و شرح كرده‏اند. اين خطبه‏ها نشان‏دهنده تسلط علمى آن بانو در علوم اسلامى به ويژه قرآن كريم بوده است. آياتى كه او در اين خطبه‏ها مطرح كرده جواب دهنده شبهات بسيار در زمينه‏هاى اعتقادى و غير آن است.
حضرت زينبI در خطبه‏هاى خود نشان داده كه به معارف قرآن كاملاً آشنا بوده است. اگر كسى به آيات قرآن معرفتى جامع نداشته باشد چگونه مى‏تواند هر آيه‏ را براى استدلال مخصوص به گونه‏اى كه دشمن را محكوم كند، به كار برد.
شاهد ديگر بر مقام علمى ایشان رواياتى است كه آن محدثه نقل كرده از جمله آنها خطبه مادرش (س) در مسجد مدينه است و حديث «ام ايمن‏» پيرامون حوادثى كه در آينده در كربلا به وقوع خواهد پيوست.
در محضر خدا
چنانكه نوشته‏اند آن بانوى پاك در همه عمر هيچ گاه نمازهاى نافله را ترك نكرده است. امام سجاد(ع) فرمود: «عمه‏ام زينب در مسير كوفه تا شام نمازهاى واجب و مستحب را به جا مى‏آورد و در بعضى جاها به علت گرسنگى و تشنگى زياد نمازش را نشسته مى‏خواند.»
از آنجا كه امام حسين(ع) از عبادت‏هاى خواهرش زينب كاملا مطلع بود و مى‏دانست كه او نزد پروردگار خود مقام استجابت دعا دارد در آخرين وداع به وى مى‏فرمايد: «يا اختاه لا تنسينى فى نافله الليل؛ اى خواهرم! مرا در نمازهاى شبت فراموش نكن.»
مراتب عرفانى حضرت (س) مقام امامت چندان فاصله‏اى ندارد. او مانند مادرش (س) چنان در عبادت كوشا بود كه پاهاى مباركش متورم شد.
نشان داد كه تفاوتى بين زن و مرد براى رسيدن به عبوديت پروردگار نبوده و ملاك و امتياز انسان نزد خداوند مذكر و مؤنث‏بودن نيست.
قرآن مى‏فرمايد:«من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حياه طيبه و لنجزينهم اجرهم باحسن ما كانوا يعملون؛ هر كس عمل صالحى انجام دهد - مرد باشد يا زن - در صورتى كه ايمان داشته باشد ما حتما به او زندگى پاكيزه روزى گردانيم و بهتر از آنچه عمل كرده‏اند به آنها پاداش مى‏دهيم.‏»
در آيينه زهد
زاهد آن فقيرى نيست كه به دليل ناتوانى خويش دنيا را نخواهد بلكه كسى است كه با وجود ثروت و امكانات، به زر و زيور دنيا دلبسته نباشد. زينب پاك در دامن مادرى تربيت ‏شد كه پوست گوسفند فرش خانه‏اش بود و پدر بزرگوارش بارها كفش خود را پينه مى‏زد و هرگز دو خورشت‏ يكجا مصرف نكرد.
او هجرت و شركت در حماسه كربلا و اسارت را بر ماندن در مدينه و زندگى در كنار شوهر و داشتن كنيزان و غلامان ترجيح داد و فريفته خوشى چند روزه ی دنيا نشد و نام خود را در كنار امام حسينA ثبت كرد. آگاهى داشتن آن بانو از حوادث كربلا، شهادت برادر و اسارت خود، بر عظمت اين زهد مى‏افزايد.
وى دو فرزند خود را نيز به كربلا برد و آنها به شهادت رسيدند. با اينكه علاقه مادر نسبت‏ به فرزند امرى ذاتى و فطرى است وقتى كه آن دو به شهادت رسيدند براى اينكه در صبر و ايمان او خللى پيدا نشود براى ديدن دو فرزند شهيدش از خيمه‏ها بيرون نيامد.
او به زنان مسلمان آموخت ‏به جاى نظاره و تقليد زندگى ديگران و توجه به زيورهاى دنيا و دل بستن به آنها بايد دنيا را وسيله رسيدن به آخرت دانست چرا که زخارف دنيا انسان را ابدى نمى‏كند و آنچه به انسان حيات جاويد مى‏بخشد تكيه به معنويت است.
مقام تسليم و رضا
از جمله ارزش هاى اخلاقى براى كمال ايمان و شرافت انسان، راضى بودن به قضاى الهى و تسليم محض بودن در مقابل شدايد، بلاها و گرفتاري هاى ناخواسته زندگى است. «احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون - و لقد فتنا الذين من قبلهم...؛ آيا مردم مى‏پندارند همين كه گفتند ما ايمان آورده‏ايم رهايشان كنند و امتحان نخواهند شد! (هرگز چنين نيست) و ما امت هاى پيشين را همه امتحان و آزمايش كرديم.»
تمام پيامبران مورد آزمايش و امتحان الهى قرار گرفتند اما امتحان همه يكسان نبود، برخى سخت‏تر و برخى ساده‏تر بود.
بسيارى از اين آزمايش‏ها موفق بيرون نمى‏آيند و درجه‏اى هم نمى‏گيرند اما زينبI از اين آزمايش سربلند بيرون آمد. او نسبت‏به دين الهى سخن ناسزا بر زبان نراند و پس از مادرش بالاترين افتخار براى زنان مسلمان شد.
پيام رضايت و تسليم در مقابل حوادث از سوى امام حسين(ع) آن «نفس مطمئنه‏اى‏» كه نداى «ارجعى‏» را با مقام بلند «راضيه مرضيه» لبيك گفته است در روز عاشورا به زينب واگذار شد.
ابن‏زياد به حضرت زينبI مى‏گويد: «كيف رايت صنع الله باخيك و اهل بيتك‏؛ معامله خدا را با برادرت حسين و اهل بيتت چگونه ديدى؟»
زينب جواب مى‏دهد: «ما رايت الا جميلا؛ جز زيبايى چيزى نديدم.»
وى علت اين زيبايى را چنين بيان مى‏كند: «اينها از آن انسان هايى هستند كه خداوند كشته شدن را بر پيشانى آنها ثبت كرده است و اكنون به سوى جايگاه هاى حقيقى خود رفته‏اند.»
آرى، ایشان با وجود اين همه رنج‏ها و بلاها نه تنها روحيه خود را نباخت ‏بلكه به مقام خشنودى رسيد. اين همان فرهنگ زينبيان است كه از كار پاكيزه خود پشيمان و ناراضى نيستند.
هنرآفرين عصر
هنر، روش هاى ويژه و شيوه‏هاى پيرايش شده حركت انسان است. در هر امرى اگر انسان با روش خاص حركت كرده و به آن نظم دهد تا به نتيجه مطلوب و نهايى برسد، اين هنرمندى است.
حضرت زینب (س) سفر آسمانى خود با سه خطر بزرگ مواجه بوده است: يكى از بين رفتن و توجيه كردن خون سيدالشهدا(ع) از طرف دشمنان، ديگرى ادامه خلافت غاصبانه و سوم حفظ امانتهايى كه به او سپرده شده بود. او بايد وديعه امامت را كه از جانب برادرش حسين به او واگذار شده صحيح و سالم به صاحبش تحويل دهد و ديگر اينكه جان كودكان، دختران و بيمار عزيزش على بن‏الحسين(ع) را به قيمت جان خود حفظ كند.
او چه شيوه‏اى برگزيند تا اين سه خطر را دفع كند؟
با الهام از فكر بلند و ايمان قوى دو شيوه حساس و مهم را انتخاب مى‏كند: يكى حضور در صحنه مبارزه، سياست و اجتماع مخوف آن زمان و ديگرى شيوه تبليغ در زمان اسارت.
زينب با استفاده از دو اصل همدوش «پيكار» و «تبليغ‏»، رسالت عاشوراى حسين را با همه ويژگي هايش به طرز صحيح به پايان مى‏رساند و با قهرمانى خاص خود در بحران هاى فرساينده زندگى مسؤوليت ‏خويش را فراموش نمى‏كند و بسان يك «پيامبر تبليغى‏» نقشه طرح‏ريزى شده مكتب انقلاب حسين(ع) را شكل مى‏بخشد.
آری اين بانو زينب است. نواده بزرگ پيامبر2، دختر سخنور و دانشمند على(ع)، فرزند شجاع و پارساى زهراI، يادگار قيام و پايدارى محمد2، چهره نمونه بانوان تاريخ، پيشواى شايسته همه زنان عالم، پرچم‏دار نهضت‏خونين كربلا، سياستمدار آگاه به عصر خود و حامى ولايت، دين، مكتب و ...
دفاع از حريم ولايت
حضرت (س) حرکت و هدايت انسان ها را بدون امام(ع)، سکون و هلاکت مى دانست و زمام دارى نااهلان را باعث دورماندن توده ها از صراط مستقيم مى ديد. بدين علت، دفاع و حمايت از مقام امامت و ولايت را سرلوحه مسئوليت هاى خويش قرار داده بود و با تمام توان بعد از حادثه عاشورا به ارائه رهنمودهاى شايسته و مبارزه با زرمداران و زورمحوران در قالب خطابه مى پرداخت. وى چون دست پرورده زهراى (س) بود، درس ولايت مدارى را از مادر فراگرفته بود. از يک سو در جهت معرفى و شناساندن ولايت، از طريق نفى اتهامات و يادآورى حقوق فراموش شده اهل بيت تلاش کرد و از سوى ديگر سر تا پا تسليم امامت بود؛ چه در دوران امامت امام حسين(ع) و چه در دوران امام سجاد(ع) که حتى در چند مورد تا پاى جان از امام سجاد(ع) دفاع کرده و او را حمايت نمود.
آفتاب عفت
زينب کبری (س) سرشار از بينش و بصيرت بود که با سيره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» ديروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگويى ماندگار از شخصيت عظيم خويش به يادگار گذارد و معيارهاى حرکت ارزشى و ضد ارزشى را براى هميشه ترسيم کرد।
وى در پاسدارى از عفت و عصمت، سرآمد زنان و دختران روزگار بود و با الهام از پيام آسمانى قرآن و طبق آموزه هاى مادرش، فاطمه (س) حجاب و عفت را مانند گوهرى ارزشمند براى يک زن مسلمان مى دانست و بر اين باور بود که زن هنگامى به خداى خود نزديک تر است که خود را از معرض ديد مردان بيگانه حفظ نمايد.
زينب کبری(س) دختر آن مادرى است که براى احقاق حق و دفاع از حقوق رهبر اسلام و حجت خدا از منزل بيرون مى آمد و با دشمنان به احتجاج مى پرداخت؛ اما سر تا پا محجوب و پوشيده؛ همان مادرى که وصيّت مى کند پيکرش را بعد از مرگ در تابوتى با ديواره هاى بلند بگذارند تا از انظار نامحرمان به دور باشد، پس طبيعى است که دختر او هم اين تعاليم بلند اسلام را رعايت نمايد؛ چراکه حفظ شرف و حيثيت زن، واجب و حجاب از ضروريات دين است و اصولاً تمام فداکارى هاى اين بانو براى تحقق احکام اسلام بود। بنابراين عفت و پاکدامنى خويش را حتى در سخت ترين شرايط به نمايش گذاشت. او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت بر عفت خويش پاى مى فشرد تا جایی که براى پاسدارى از مرزهاى حيا و عفاف بر سر يزيد فرياد زد: «آيا اين از عدالت است که زنان و کنيزان خويش را پشت پرده نشانى و دختران رسول خدا2 را به صورت اسير به اين سو و آن سو بکشانى؟ نقاب آنان را دريدى و صورت هاى آنان را آشکار ساختى.»

نمونه‏هايى از حياى زينب
1 . فرزند بيت‏حيا و عفت:
تأثير وراثت و خانواده در رفتار و كردار انسان ترديدپذير نيست . امروزه به روشنى ثابت‏شده است كه بخشى از صفات خوب و بد از راه وراثت نسل به نسل منتقل مى‏شوند و به همين جهت‏ خانواده‏هايى كه پيامبران در آن متولد شدند، عموماً پاك و اصيل بودند، به همين جهت در منابع اسلامى نيز از ازدواج با زنان زيبايى كه در خانواده‏هاى ناپاك و عارى از حيا به بار آمده‏اند نهى شده است . در كنار وراثت، تربيت مطرح است زيرا بخشى از فضايل و كمالات، با تربيت صحيح به فرزندان منتقل مى‏شود.
در زندگى زينبI اين دو عامل (وراثت و تربيت) در بالاترين حد خويش وجود داشت؛ چنانكه در زيارت نامه آن بانوى بزرگوار مى‏خوانيم: «السلام على من رضعت ‏بلبان الايمان؛ سلام بر كسى كه از پستان ايمان شير نوشيد.»
آن كه پا تا به سر ايمان و حياست خونش آميخته با خون خداست
عشق را همسفر كرب بلاست مظهر عصمت و پاكى، تقواست
به يقين زينب كبرى باشد زاده حيدر و زهرا باشد
«يحيى مازنى‏» كه از علماى بزرگ و راويان حديث است، چنين نقل مى‏كند: «مدتها در مدينه در همسايگى على(ع) در يك محله زندگى مى‏كردم. منزل من در كنار منزلى بود كه زينب‏ دختر على در آنجا سكونت داشت، حتى يك بار هم كسى حضرت زينب را نديد و صداى او را نشنيد. او هرگاه مى‏خواست ‏به زيارت جد بزرگوارش برود، در دل شب مى‏رفت؛ در حالى كه پدرش على(ع) در پيش و برادرانش حسن(ع) و حسين(ع) در اطراف او بودند. وقتى به نزديك قبر شريف رسول خدا(ص) مى‏رسيدند، اميرالمؤمنين(ع) شمعهاى روشن اطراف قبر را خاموش مى‏كرد. يك روز امام حسن(ع) علت اين كار را سؤال كرد، حضرت فرمود: «اخشى ان ينظر احد الى شخص اختك زينب؛ از آن مى‏ترسم كه كسى خواهرت زينب را ببيند.»
به قول «شيخ جعفر نقدى‏»، زينبI تربيت‏شده پنج تن آل عبا است: «فالخمسه اصحاب العباء هم الذين قاموا بتربيتها وتثقيفها وتهذيبها وكفاك بهم مؤدبين ومعلمين؛ پنج تن آل عبا به تربيت و فرهنگ سازى و تهذيب زينب همت گماردند و همين بس كه آنها ادب كننده و آموزگار باشند.»
و راستى كجا رفته اين مرزباني هاى حيا؟! و چرا در جامعه شيعه علوى، مى‏بينيم كه مردان با همسران آرايش كرده و دختران بى‏بهره از حجاب، در پارك ها و خيابان ها و . . . ظاهر مى‏شوند؟!
2 . حيا در آغاز جوانى
دكتر «عایشه بنت الشاطى‏» ، بانوى نويسنده و اهل تحقيق اهل سنت، چنين مى‏گويد: زينب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟ مراجع تاريخى از وصف رخساره زينب در اين اوقات خوددارى مى‏كنند زيرا كه او در خانه و روبسته زندگى مى‏كرد. ما نمى‏توانيم مگر از پشت پرده وى را بنگريم، ولى پس از گذشتن دهها سال از اين تاريخ، زينب از خانه بيرون مى‏آيد و مصيبت جانگداز كربلا او را به ما نشان مى‏دهد.
تاريخ او را نديده، چرا كه حياى او مانع از آن شده است و مادرش فاطمهI توصيه فرموده: «خير للنساء ان لا يرين الرجال ولا يراهن الرجال؛ براى زنان بهتر است كه آنان مردان را نبينند، و مردان [نيز] آنها را نبينند.»
و اگر دستور الهى و آسمانى نبود كه «ان الله شاء ان يراهن سبايا؛ به راستى كه خدا خواسته كه آنها را اسير ببيند.» حسينA هرگز به خود اجازه نمى‏داد خواهر را در سفر كربلا به همراه ببرد.
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غيب
ورنه اين بى‏حرمتى را كى روا دارد حسين

3 . نمايش شكوه حيا هنگام حركت از مدينه
مدينه، شبى را به ياد مى‏آورد كه كاروان حيا با تمام شكوه و جلال به سوى مكه روانه شد. آن شب از شبهاى ماه رجب بود كه كاروانى مجلل از مدينه بيرون رفت؛ در حالى كه دو بانوى «حيا» و عفت را جوانان بنى‏هاشم و در راس همه سيد جوانان اهل بهشت احاطه نموده بودند. در قطعه‏اى تاريخى، راوى چنين نقل مى‏كند:
«چهل محمل را ديدم كه با پارچه‏هاى حرير [ابريشم] و ديباج زينت‏شده بودند. در اين وقت امام حسين(ع) دستور داد بنى هاشم زن هاى محرم خود را سوار بر محمل ها نمايند، پس در اين حال من نظاره مى‏كردم كه ناگهان جوانى از منزل حسين(ع) بيرون آمد در حالى كه قامت‏بلندى داشت و بر گونه او علامتى بود و صورتش مانند ماه مى‏درخشيد و مى‏فرمود: بنى‏هاشم كنار رويد و آن‏گاه دو زن از خانه حسين خارج شدند در حالى كه دامانشان بر اثر حياى از مردم به زمين كشيده مى‏شد و دور آن دو را كنيزانشان احاطه نموده بودند. پس آن جوان به سوى يكى از محمل ها پيش رفت و زانوى خود را تكيه قرار داد و بازوى آنها را گرفت و بر محمل سوار نمود. من از بعضى پرسيدم؛ آن دو بانو كيستند؟! جواب دادند: يكى از آنها زينب و ديگرى ام‏كلثوم؛ دختران اميرالمؤمنين(ع). پس گفتم: اين جوان كيست؟! گفته شد: او قمر بنى هاشم، عباس فرزند اميرالمؤمنينA است. سپس دو دختر صغير را ديدم كه گويا امثال آنها آفريده نشده است. پس يكى را همراه زينب و ديگرى را همرام ام‏كلثوم سوار نمود. پس از [اسم] آن دو دختر پرسيدم. گفته شد: يكى سكينه و ديگرى فاطمه؛ دختران حسين مى‏باشند.
آن‏گاه بقيه بانوان به همين جلالت و عظمت و حيا و متانت‏سوار شدند و حسين(ع) ندا داد: كجاست عباس، قمر بنى هاشم! عباس عرض كرد: لبيك، لبيك، اى آقاى من! فرمود: اسبم را بياور. اسب آقا را حاضر كرد. آنگاه حضرت بر آن سوار شد و بدين سان كاروان حيا، عفت، متانت و نجابت مدينه را ترك گفت.
4 . عفت و پاكدامنى، دست‏آورد حياى زينب
عفت و پاكدامنى؛ برازنده‏ترين زينت زنان و گران‏قيمت‏ترين گوهر براى آنان است. زینب(س) يك سو به زيبايى درس عفت را در مكتب پدر آموخت؛ آنجا كه فرمود: «ما المجاهد الشهيد فى سبيل الله باعظم اجرا ممن قدر فعف يكاد العفيف ان يكون ملكا من الملائكه؛ مجاهد شهيد در راه خدا، اجرش بيشتر از كسى نيست كه قدرت دارد اما عفت مى‏ورزد، نزديك است كه انسان عفيف فرشته‏اى از فرشتگان باشد.»
و از طرف ديگر، حياى ذاتى زينبI مى‏طلبيد كه در اوج عفت و پاكدامنى باشد؛ چرا كه بارزترين ثمره و پى‏آمد حيا؛ عفت و پاكدامنى است. چنان كه علىA فرمود: «سبب العفه الحيا؛ علت عفت و پاكدامنى شرم و حيا است.»
و در جاى ديگر فرمود: «على قدر الحياء تكون العفه؛ به هر اندازه كه حيا باشد، عفت و پاكدامنى خواهد بود.»

سلام بر او كه آیینه ی یاس است و نامش هميشه درس آموز حیا و پاکدامنی.
التماس دعا

۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

* سهم ما از بهار…
بهار می‌آيد و مي‌رود و هر يك از فرزندان زمين؛ از گياهان و حيوانات و انسان‌ها از اين فصل حيات‌بخش سهمي دارند. انسان از آن جهت كه انسان است و عقل و فهم و احساسات و عاطفه دارد، بايد از اين فيض سهمي برد. سهم انسان چيست؟(1)
آيا انسان را لازم نيست كه از بهار درس بياموزد؟ آيا خنده سبز چمن و لبخند شيرين و دلنشين شكوفه‌ها، سرود رودها، قيام درختان و قرائت بادها، نيايش سحرگاهي لاله‌ها و قنوت سرخ شقايق، ركوع نرگس و تشهد كوه‌هايي كه محكم بر زمين نشسته‌اند، حرفي براي گفتن و پيامی براي آموختن به انسان ندارند؟!
* مدرسه بهار
بهار همچون مدرسه‌اي است كه مربي آن خالق بي‌همتاي طبيعت است و مخلوقات، با همه گستردگي و تنوع‌، ابزاري براي آموزش‌اند। و من و تو دانش‌آموزان اين مدرسه جمال. به راستی بهار را از کدام روزنه باید به نظاره نشست؟ آيا جز از قرآن كه بهار جان‌هاست؟ و جز از محضر درس معصومان(ع) كه مصداق خاص «السحاب الماطر و الغيث الهاطل؛ امام ابر بارنده و باران پیوسته است.» هستند؟!(2)
بهار اوج اعتدال و نشاط طبيعت است و قرآن و اهل بیت (ع) بهار جان‌ها و دل‌ها... । بایسته است در اين نوروز درسی از بهار برگيريم و جان در چشمه ولایت بشوییم تا سالی متفاوت را تجربه نموده و بهاری در بهار داشته باشیم।
* بهار در قرآن
ده‌ها آيه‌ از قرآن کریم به بهار و بركت و آثار آن اشاره‌هايي بديع و روح‌بخش دارند. آياتي كه از باران‌، ابر، آب‌، گياهان، درختان، ميوه‌ها و ديگر نشانه‌هاي زندگي و حيات سخن مي‌گويد، به نوعي وصف بهار است. در قرآن يكصد و پانزده بار بلكه بيشتر به اين موضوعات اشاره شده، و همه آن‌ها براي يك هدف بزرگ، يك درس، يك تعليم و آموختن يك حكمت است. بهانه‌ای براي يادآوري يك نكته مهم و محوري:
خدا باوري و معاد باوري
به آيات قرآن كه مي‌نگريم و در آن تأمل مي‌كنيم(3)، به نكاتی برجسته دست می‌یابیم:
1ـ آنها كه در عظمت خالق يكتا و قدرت بي‌كران او ترديد دارند، آنان كه در امكان زندگي پس از مرگ شك دارند، به بهار بنگرند كه چون قيامت است كه سال‌هاي سال در برابر چشمانمان تكرار مي‌شود.
2ـ مگر هر سال زمين‌هاي مرده در برابر چشمان ما زنده نمي‌شوند؟ چه جاي تعجب است كه انسان‌هاي مرده پس از سال‌ها جان بگيرند و سر از خاك بردارند؟
3ـ قانون حيات و مرگ همه جا يكسان است. اگر محال باشد كه انسان‌ها پس از مرگ به زندگي برگردند، پس چرا اين‌همه گياهان كه مي‌ميرند و مي‌پوسند و خاك مي‌شوند؛ بار ديگر در حياتی نوين پا به عرصه وجود مي‌نهند؟
4ـ چرا زمين‌هاي مرده پس از نزول حيات بخش باران تكان مي‌خورند، با شمیم بهار به حركت و جنبش در‌مي‌آيند و لباس زيباي حيات به تن مي‌كنند و با رويش گياهان شور محشر به پاي مي‌كنند؟(4)
اين آيات قرآني كه نشانه‌هاي هدايت‌اند ما را به نشانه‌هاي خلقت فرا مي‌خوانند، تا راه رسيدن را گم نكنيم، و با يقين به توحيد و معاد، حد خود را بالاتر ببريم و خويشتن را به جايگاهي فراتر و والاتر برسانيم و با نگاه الهي به پديده‌ها بنگريم. راز اين همه سوگندهاي قرآني و هشدارهاي عبرت آموز كتاب هدايت، توجه انسان به همين معاني و مفاهيم بلند است.
* تماشاي بهار در آينه روايات
شميم بهار را در بوستان روايات به خوبي مي‌توان احساس كرد. رواياتي كه در اشاره و تفسير آياتی از قرآن كه به نشانه‌هاي آفرينش طبيعت مي‌پردازد، بهار را معنا مي‌كند و ادعيه و رواياتي كه به صراحت بهار را كه در زبان عربي«ربيع» ناميده مي‌شود، يادآوري مي‌نمايد. مانند آنجا كه ماه رمضان را «ربيع القرآن» و قرآن را «ربيع القلوب»، زمستان را «ربيع المؤمن»(5) و امام زمان (عج) «ربيع الانام» مي‌نامد. اين روايات، بهار را از دو منظر به تصوير كشيده‌اند:
1ـ بهار طبيعی(ظاهري) كه احیای زندگي موجودات و طبيعت است و در آن علاوه بر ترسيم زيبایي‌هاي خلقت، درس‌هاي توحيد و معاد، فراوان به چشم مي‌آيد.
2ـ بهار حقيقي(باطني) كه احياي دوباره جان انسان است؛ با اشاره به مصاديق حقيقي آن مانند قرآن، و امام زمان(عج) و...
جالب است كه بسياری از روايات، بهار را مانند مدرسه اخلاق و پارسايي مي‌دانند، مثلاً آنجا كه مي‌گويند: بهار به همه ما درس حيا و عفاف مي‌دهد آنگاه كه عرياني طبيعت و درختان را مي‌پوشاند و آن‌ها را به زيبايي و جمال برگ و بار و سبزي طراوت جلوه مي‌دهد(6) و آنجا كه همنشيني با خوبان و معاشرت با نيكان را همنشيني با بهار و مجالست با گنهكاران را خزان‌زدگي معرفی و به استقبال از بهار و پرهيز از پایيز سفارش مي‌كند.
* آن بهار روزگاران …
در بين همه روايات و ادعيه نوراني، ذكر و نام و ياد بهار مردمان و طراوات روزگاران حضرت امام زمان(عج) را جلوه‌اي خاص است. به گواهي بسياري از روايات كه در تفسير آيات و نشانه‌هاي بهار آمده است، او ربيع الانام و نضره الایام (بهار مردم و طراوت روزگار) است.(7) زمان ظهور و حكومت او، رستاخيز كوچك و قيامت صغري به پا مي‌شود و جهان، نمايي از قيامت كبري را به نظاره مي‌نشيند. با او بهشت حيات طيبه و بهار زندگي محقق مي‌شود و همه چيز رنگ و بوي بهار مي‌گيرد.
او بر جايي قدم نمي‌نهد، مگر آنكه حال و هواي بهاري را به آنجا عرضه مي‌كند. در حكومت او از كويرها و خشكي‌ها اثري نيست و همه جاي زمين سرشار از طراوت و سرسبزي است. زمين براي اهل خود، چون عروسي زينت مي‌بندد و زيبا مي‌شود و آسمان به بركت او اشك شادي مي‌بارد و نهرها و چشمه‌ها از درون زمين مي‌جوشد و زمين گنج‌هاي پنهان خود را به مردم مي‌نماياند و اثري از خشكي فقر و ظلم و فساد نمي‌ماند. بشريت با او بهار عدالت، بهار اخوت، بهار امنيت، بهار بخشش و مغفرت، بهار اجراي احكام الهي، بهار احياء قرآن و سنت و سرانجام بهار عبوديت را تجربه مي‌كند.(8)
* نوروز منزل اول بهار
با اين نگاه است كه اول فروردين، نوروز می‌شود. با اين ديد، نوروز جشن معنويت مي‌شود و هنگامه اطاعت؛ عيد بازگشت به فطرت، زمان رجعت به حقيقت زندگي و حيات و چه جايي بهتر از اينجا… كنار حريم بهاريِ بهار ولايت؟!
در اين روز و لحظه اصلي آن ـ لحظه تحويل سال ـ است كه با دعایي كوتاه و ژرف، بهترين حالت‌‌ها را مي‌خواهيم. چنانچه امام راحلمان(ره) فرمود:
«تحول حال الي احسن الحال اين است كه ان‌شاءالله در اين سال نو، ما تغييرات روحي بدهيم؛ يعني واقعاًَ تحول برايمان حاصل بشود.»(9)
عيد واقعي آن است كه انسان رضاي خداوند را به دست بياورد و درون خود را اصلاح كند. شما وقتي عيد داريد كه اخلاق عيدي داشته باشيد.(10)
بهترين تحول‌ها و حالت‌ها را هم براي خود مي‌خواهيم، هم براي دوستان و هم برای جامعه‌مان. اين پيام رهبر عزيزمان است:
«امروز را كه مردم، «نوروز» گذاشته‌اند؛ يعني روز نو! روز نو يعني چه؟ همه‌ روزهاي خدا مثل هم است، كدام روز مي‌تواند «نو» باشد؟ شرط دارد، آن روزي كه در آن اتفاق بزرگي افتاده باشد، نوروز است. آن روزي كه شما در آن بتوانيد اتفاق بزرگي را محقق كنيد، نوروز است ... شرطش این است که کاری بکنید و حرکتی انجام دهید، یک حادثه‌ای بیافرینید. آن حادثه در کجاست؟ در درون خود شما؛ اگر حال خود را عوض کردید، اگر توانستید گوهر انسانی خود را درخشان‌تر کنید، حقیقتاٌ برای شما نوروز است. این تحول مخصوص حال شخصی نیست بلکه درباره کسان خود، ملت خود و در یک دایره وسیع‌تر درباره بشر و انسانیت است.(11)
و به راستی این تحول بزرگ درباره بشریت و انسانیت جز با آن تحول حقیقی ـ ظهور امام نورـ شدنی نیست. و آیا در این روزها و همه نوروزها ـ که بی او می‌آید و می‌رود ـ در خواستی مهم‌تر از طلوع بهار عبودیت و ظهور امام عدالت داریم؟!!
این است نوروز.....
عید نوروز از جمله عیدهای ایرانیان پیش از اسلام است. اسلام و پیشوایان بزرگ آن نوروز را با سه شرط پذیرفته اند:
عید نوروز باید نماد خداپرستی و خداجویی انسان‌ها و مظهر معنویت باشد.
نوروز باید پیراسته از خرافه‌ها و آیین‌های شرک‌آلود باشد.
نوروز باید تجلی آداب اسلامی و همراه با بروز رفتارهای متعالی دینی مانند: نماز، نیایش، صله رحم، صدقه، زیارت اولیا و شهدا باشد.
این امام صادق(ع) است که نگاه ما را از بینش سطحی به یک نگاه متعالی سوق می دهد، آنجا که به یار دیرینش «معلّی» می فرماید:
ای معلی! روز نوروز، روزی است که خداوند از بندگانش پیمان گرفت که تنها او را بپرستند و شرک نورزند و به انبیا و امامان و حجت‌های ایشان ایمان بیاورند.
نوروز، اولین روزی است که خورشید در آن دمید.
نوروز، اولین روزی است که بادهای بارور بر درختان وزید و گل‌ها و شکوفه‌ها آفریده شد.
نوروز، روزي است كه كشتي نوح پس از توفان بر كوه"جودي" نشست.
نوروز، روزي است كه ابراهيم، بت‌هاي قوم خود را شكست.
نوروز، روزي است كه جبرئيل بر پيامبر2 نازل شد.
نوروز، روزي است كه پیامبر(ص) علی(ع) را بر شانه خود بالا برد تا همچون ابراهیم(ع) بت‌ها را بشكند।
نوروز، روزي است كه پیامبر(ص) ولايت علی(ع) از مردم بيعت گرفت।
نوروز، روزي است كه علی(ع) از بيست و پنج سال خانه‌نشيني به حكومت رسيد.
نوروز، روزي است كه علی(ع) بر اهل نهروان پيروز شد.
در نوروز، قائم ما و صاحب امر ما ظهور مي‌كند...
و هيچ نوروزي نيست، مگر اينكه ما در آن منتظر ظهور هستيم.(12)
آري اين است "نوروز" ي كه الگوهاي ما معرفي مي‌كنند؛ عيد رجعت و بازگشت به ارزش‌هاي اسلامي است. اميد ‌آنكه با اين نگاه آسماني از نوروز استقبال كنيم.

حرف آخر

بر عمر من و تو افزوده مي‌شود، ولي در حقيقت، از عمر ما كاسته مي‌شود. شب و روز، همچون دو موش سياه و سفيد، طناب عمر ما را مي‌جوند و گذشت روزگار، سرمايه و داده‌هايش را از ما پس مي‌گيرد تا ما از روزگار چه گرفته‌باشيم و در اين داد و ستد، زيان كرده‌باشيم يا سود؟
بياييد برگرديم و به خويشتن نگاهي افكنيم، به كارها و رفتارهامان، به اخلاق و عملكردمان، به آموخته‌ها و اندوخته‌هايمان، به حرف‌ها و نيت‌هايمان، به اهداف و آرزوهايمان، به دوستي‌ها و دشمني‌هايمان، به ديده‌ها و شنيده‌هايمان. بياييم در آغاز سال نو، كارنامه‌مان را بار ديگر مرور كنيم.(13)


این صدای نقاره‌خانه است که به گوش می‌رسد، این نوای رضا رضا جان است که جان را می‌نوازد، این دست محبت امام رئوف است که باز در یک نوروز دیگر و یک بهار دیگر بر سر من کشیده می‌شود، این ترنم زیبای دعای تحویل سال است که جمعیت عاشق را به زمزمه درآورده است. یاد شهیدان بخیر، یاد سفر کردگانی که در غوغای آتش و دود و خمپاره، لحظه تحویل سال، آرام و سبکبار یاد او را زمزمه می‌کردند و می‌سرودند:
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل والنهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
جای همه شما اینجا خالیست
خدایا! ما را در این سال نو از این حالی که داریم عوض کن! ... تو می‌دانی، تو می‌توانی ما را نجات بدهی!(14)

آمین یا رب العالمین



ده گفتار/ مقاله درسي كه از بهار بايد آموخت/ استاد شهيد مطهري
تحف العقول/ ص 439/ حديث معروف از امام رضاCدرباره امامت
سوره‌هاي مبارکه روم و نحل و حج بيشترين اشارات را درباره بهار دارند اما در آياتي ديگر هم به اين مهم اشاره شده است مانند ( ق/ 9 ـ 11) ـ (اعراف/57) ـ (جاثيه/ 50) ـ (شورا/ 28) ـ (زخرف/ 11) ـ (فرقان/ 48)
ده گفتار/ مقاله درسي كه از بهار بايد آموخت/ استاد شهيد مطهري
بحارالانوار/ ج80 / صفحه 133
روایتی از امیرمؤمنان حضرت علیC به نقل ابن عباس
مفاتیح الجنان/ زیارت صاحب الامر/ صفحه 875
منخب الاثر/ آیت ا... صافی گلپایگانی و عصر زندگی/ محمد حکیمی
صحيفه امام خمینی/ ج 21/ص 106 ـ 29/12/67
ـ صحيفه امام خمینی/ ج 16/ص80
سخنرانی در حرم مطهر رضوی ـ 1/1/77
من لا يحضره الفقيه/ ج3/ ص 300 و بحارالانوار/ ج 56/ ص 120
چشم دل / جواد محدثي / صص 98ـ 99 و 31
صحیفه امام خمینی/ ج 21 / ص 106